انجمن شعر و ادب جمالی

✨شعر جمالی جوان و جوانانه است ✨ رهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای

انجمن شعر و ادب جمالی

✨شعر جمالی جوان و جوانانه است ✨ رهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای

مشخصات بلاگ

عرض خیرمقدم وبهترین شاد باش های ما را پذیرا باشید. بسی خشنودیم که توفیق رفیق گشت تا درخدمت شما سروران رادمردی باشیم که درسینه ی مردان آشنا وطالبان راه شعر و ادب گنجینه ی شفایید.
هادی قدوسی فر

متن مصاحبه با استاد فرزانه و شاعر اهل بیت محمدخلیل مذنب ( جمالی) 

پسین جمعه دوازدهم مردادماه سال 1386 توفیق پیدا کردم که از  طرف برو بچه های انجمن  شعر  شهید رابع استهبان دیداری صمیمی و خودمانی داشته باشیم با پیر فرهیخته و  شاعر  خود ساخته  استاد  محمد  خلیل مذنب ( جمالی ) ، که اهل ذوق فارس اغلب او را به نام استاد جمالی می شناسند . شاعری پر تلاش و پاکدل که بیش از نیم قرن زندگی خود را وقف شعر و ادب فارس کرده و همواره خدمت  به  دین و فرهنگ این سرزمین کهنسال را مهم ترین هدف زندگی خود دانسته است .

هنگامی که از پشت دیوار رنگ و رو رفته عمارت و باغ انجمن ادبی شاعران انقلاب اسلامی  شیراز شاخه های سرسبز درختان باغ را که به بیرون سرک می کشیدند دیدم بی اختیار به یاد کوچه باغ ها و خانه های با صفای زادگاه استاد جمالی شهر سرسبز استهبان افتادم . مثل همیشه وقتی زنگ در انجمن را زدم مادری مهربان با رویی گشاده در را باز کرد و با کلامی شیرین که سخاوت از آن می بارید مرا به داخل  دعوت کرد . کاملا معلوم بودکه استاد و همسرش منتظر من  هستند . داخل اتاق وقتی که روی  فرش لچک ترنج شیرازی نشستم و به پشتی ترکمنی  تکیه دادم  به شکل عجیبی این احساس برایم پیش آمد  که  گویا  در گذشته ای  دور در خانه قدیمی استاد در محله میری استهبان به احوالپرسی استاد آمدم .

لحظه ای نگذشت که همسر استاد درحالی که زیر بغل ایشان را گرفته بود وی را برای ورود به پذیرائی همراهی می کرد  وارد  اتاق  شد .  وقتی  که استاد  با یک دنیا صفا و لبخند  احوالپرسی کرد  من  در مقابل    این جثه کوچک تکیه به عصا زده با آن روح بزرگ احساس تواضع و افتادگی  کردم  و همچون گذشته  وی را بسیار دوست داشتنی یافتم . وقتی که ایشان را در در انجمن شعر خیابان فردوسی شیراز ملاقات می کردیم تا برایمان  شعر بخواند وشعر هایمان را اصلاح کند . پیری  و  شکستگی  و ناتوانی استاد غمگینم کرد اما چیزی  نگذشت که یک دنیا شادمانی و روشنی در  چهره داشت تلخی ضعف او را از یادم برد . بعد از احوالپرسی در حالی که دستانش را در دست داشتم  روی زیر انداز تمیز و پنبه ای  در کنار  اتاق آرام گرفت  و من  هم در کنارش نشستم . به روال پذیرایی ایرانیان اصیل و مهمان دوست تنگ آب یخ و  لیوان شربت  و ظرف پر میوه و  سینی چای دور و برمان را پر کرد و تعارف های مکرر استاد و همسرشان  بود که عشق به یک همشهری  در آن موج میزد . من شرمنده ا ین همه صفا بودم که استاد  از وضعیت شهر و حال مردم استهبان پرسید  من مختصری در مورد  شهر حرف  زدم و استاد اظهار علاقه کرد که دوست دارم محل دفنم در زادگاهم باشد ، کم کم روی سخن را به سوی مقصودم از دیدار استاد کشیدم یعنی مصاحبه با ایشان برای درج در ویژه نامه ی ادبی انجمن شهید رابع استهبان .

ابتدا از استاد جمالی خواستم  در مورد زندگی شخصی خود از آغاز تا حال بگوید . استاد    مقداری عمیق به فکر فرو رفت و سپس آرام گفت : زندگی من  با چهل  سال کار در گارگاه نمد مالی  خیلی   سخت  گذشت  من پنج فرزند دارم ، سه پسر و دو دختر که همه ازدواج کرده اند و سرو سامان گرفته اند ، تامین  زندگی خود و بچه ها با نمد مالی و کار و شعر گفتن  نه چندان جور بود نه آسان ، الهی   شکر ،  الان  قریب به شصت سال است که  از استهبان خارج شده ام و امروز که بچه های انجمن شهید رابع را می بینم باعث افتخار من است .

استاد  ساکت شدند و  من پرسیدم : از  حال و هوای  قدیم استهبان  هم چیزی  بگویید . استاد  در  حالی  که تبسمی به لب داشت گفت : چیز خیلی مهمی که از قدیمای استهبان  یادمه  اینه که شصت سال
  پیش در این شهر هر کسی نیاز های خودش را خود برطرف می کرد ، شهر به جاهای دیگر دستش دراز نمی شد ، استهبان واقعا  خود کفا  بود  ،  یادمه  که  داییم  کرباس می بافت ،  خودمان نمد مالی میکردیم ، هم محله ای ما استاد خبیر الصنایع  ظرف های سرامیک و کاشی می ساخت ،  هر  کسی  کاری  داشت که به درد همه می خورد . 

با سکوت  مجدد استاد  پرسیدم : در  مورد شعر و کارهای ادبی خودتان  بفر مایید ، جزوه  کوچکی  را  با  عنوان ( یادمان تجلیل از شاعر فرهیخته معاصر ، پیر عارف استاد محمد  خلیل مذنب جمالی شاعر اهلبیت ) برداشت و آن را باز کرد ، بخشی از مقاله ی جمالی و شعرهایش نوشته خسرو قاسمیان را  برایم  خواند و با تواضع گفت : این بزرگوار بهتر از من گفته ، آنچه در مورد من و شعرهایم می خواهی بدانی دراین جزوه هست . آن وقت  آن را به  من  داد ، گفتم  : جناب استاد  قبل  از انقلاب نیز انجمن  شعر داشتید ؟ آیا  برای  شعرای  مشهور آن   زمان استهبان مانند آقای شمس استهباناتی مراوده ادبی داشتید ؟ 

استاد   که  گویا  خاطرات   زیادی  را  در ذهن مرور  می کند  گفت : شمس  استهباناتی از دوستان پدرم بودند ، شاعری قوی  و توانا که شعرهای  مذهبی  عالی می گفت . زمانی  که  من در نوجوانی در استهبان بودم پدرم نوحه  سرا  بود و خیلی از نوحه های مذهبی  برای مراسم  شهر را او می نوشت  .  مجموعه  اشعاری   از این بزرگوار نیز در دفتر جمع کرده بودیم که متاسفانه مفقود شد .  یک روز شمس از عمو یم  پرسیده  بود آیا  برادرت کسی را دارد که  برای  نوحه سرودن جای او را بگیرد ؟ عمویم  بنا  به تعریف گفته  بود پسر برادرم از برادرم بهتر نوحه می گوید .  شمس  هم بنا به علاقه گفته بود که می خواهد مرا ببیند  . اما  مسئله  آمدن   من به  شیراز  پیش  آمد و  بعدها  موفق به دیدار آقای شمس  شدم . استاد نفسی   تازه  کرد   و  ادامه داد : در شیراز  سی  سال  قبل  از پیروزی انقلاب انجمن  شعری با دوستان صاحب ذوق مانند آقای حجتی در منزل  ایشان راه اندازی کردیم ، یک  روز بنا  به  تصادف در   دروازه اصفهان  شیراز  با آقای شمس بر خورد کردیم  و  به ایشان  گفتم که  دوستانی داریم  اهل  ذوق  و  دوست  دارند  که شما  نیز  در انجمن شرکت  کنید . پرسید دوستان چه کسانی هستند  و  من آقای  حجتی و دیگران  را  معرفی  کردم ، ایشان  پذیرفت   و مدت یک  سال در انجمن  ما که به انجمن  شعر  حافظ  مشهور بود  شرکت می کرد ، حقا  بسیار عالی شعر می گفت و انجمن  را رونق داده بود ، صدای  خوبی  هم داشت فقط یادم  هست که  بخشی از مثنوی خسرو شیرین نظامی  را  در نواری خوانده بود  که به  آقای  حجتی  هدیه  کرد ، مدتی  بعد بنا به  اتفاق منزل آقای حجتی  را دزد زد و  اموالش  از جمله  ضبط صوتی  که  این  نوار هم  روی آن  بود به سرقت  رفت . آقای حجتی  بیش از همه  از گم شدن نوار ناراحت بود و همیشه  می گفت  هر کس  اموال مرا  برده اگر فقط آن نوار را به  من برگرداند حلالش  می کنم ، با انقلاب  کار  انجمن پایان یافت   و  دوستان  پراکنده  شدند ، بعدا   از سال شصت ودو    بنده ، آقای   مردانی و   آقای  لطف اللهی  انجمن  ادبی شاعران   انقلاب  اسلامی  را  به راه   انداختیم    الحمدلله  تا حال همچنان فعالیت  داریم ، هنوز در حال  و هوای  خاطرات شیرین استاد بودم که سوال  دیگری مطرح کردم : برای جوانان مشتاق و با ذوق چه توصیه و رهنمودی دارید ؟

استاد گفت متاسفانه مطالعه ی جوانان علاقمند و صاحب ذوق در باره ادبیات  کهن ایران زمین بسیار کم است و این  عیب    بزرگی است . آثار سعدی ، حافظ ،فردوسی و  مولانا و   بسیاری از  شاعران مطرح دیگر بسیار مفید فایده است  امروز  دنیای شعر
 و شاعری دنیای  آشفته ای   است ، عده ای  کار   می کنند  با  توجه   به ادبیات کهن و به آن انس و الفت دارند ، این خوب است اما جوانان خیلی گرایش به این آثار ندارند .البته نباید تقلید صرف کرد و لی باید این آثار خوانده شود تا بفهمیم شاعران ما در آثارشان چه کرده اند ، باید شاعر کار همه را بشناسد  و تجربه کند زبانی که امروز برای  شعر  وجود دارد با قدیم فرق هایی دارد والبته باید هم داشته باشد زبان امروز شعر در حال حرکت است و  من نمی دانم که این راه به کجا ختم می شود ، باید  سال ها  کار شود و بعد مردم قضاوت کنند ، مطالعه    است که  شاعر را به  یک  زبان شعری  خاص خودش و یک سبک  درست  و ویژه  همان  شاعر می رساند و این با مطالعه و آشنایی با ادبیات گذشته بدست می آید .  

از استاد خواستم شعری از   اشعارشان بخوانند ، از میان آثار متنوعی که در اطرافشان بود مجموعه مزرعه نور را برداشت و بخشی     از مثنوی بازگشت را برایم خواند ، استاد و من در انتخاب این شعر برای مهمان استهباناتی پسین جمعه مردادماه ، میزبان با ذوقم را تحسین می کردم زیرا شاعر در این مثنوی بازگشتی کرده بود به دوران کودکی خود و حال و هوای زادگاهش ، حقا که من هم با   این شعر   استاد جمالی سری زدم  به تمام  هویت و ارزش های بومی  خودم ، وقتی   که هنوز سیراب نشده از زلال مثنوی استاد متوجه سکوتشان شدم پرسیدم: نظرتان در مورد فضای ادبی کشور بعد انقلاب چیست ؟ 

استاد گفت : به نظر من فضای   ادبی کشور در   حال حرکت رو    به جلو ست ، امروز بسیاری از شعرا بخصوص شعرای انقلاب خوب کار می کنند می توان گفت حرکت   این   بخش از جامعه افت ندارد ، بسیاری از جوانان هم خوب شعر می گویند ، در برخورد با انجمن شهید رابع    خیلی شعرای جوان را دیدم که شعرشان مایه امیدواری بود . 

احساس خستگی   در چهره استاد و جابجایی    مکررشان در محلی که نشسته   بود مرا متوجه کرد که باید به ایشان مجالی برای استراحت بدهم ازاین رو به سراغ همسر استاد امدم که در تمام این مدت در کمال آرامش به گفتگوی بنده و استاد گوش مداد و از مرور خاطرات ایشان با یک همشهری که اغلب هم به لهجه ی استهباناتی عنوان میشد غرق در شادی بود .

با کسب اجازه    از همسر استاد باب سخن را با ایشان    باز کردم و پرسیدم : شما نیز  در مورد استاد و زندگی ایشان مطلبی بفرمائید . همسر استاد با کمال تواضع و شرم گفت  :    آقای جمالی   سال های زیادی است که شعر می گوید  در این مدت من وظیفه ی خودم دانستم که بچه ها را آماده کنم که اجازه بدهند آقا کار شعرشان را بکنند   ، همان طور که می دانید اغلب اوقات  دور آقا از علاقمندان به  ایشان و شعر شلوغ بوده است ، در این شرایط همیشه سعی کرده ام طوری عمل کنم تا درخدمت ایشان    باشم و آقا براحتی    بتوانند به    دوستان و شاگردانشان برسند . 

دراین اثنا که همسر استاد سخن می گفتند استاد با تبسمی تشکر آمیز گفتند : زندگی  با مردی که چهل سال نمد مالی   کرده و شعر هم گفته خیلی سخت بوده ، صبر همسر من   در این سالها   قابل    تقدیر است . بااین سخنان رد و بدل نگاه ها و لبخندهای استاد و همسرشان برایم یک دنیا معنی و لذت      را تداعی کرد ، نگاهی به پنجره اتاق و دیدن سیاهی    شب مرا به خود آورد که بیش   از دو ساعت است که وقت استاد و همسرشان را گرفته ام ، به عنوان   آخرین سوال  خیلی  خودمانی از استاد پرسیدم : جناب استاد ازمال دنیا چیزی هم جمع کرده اید ؟ 

استاد جمالی    نگاهی به ده دوازده جلد از مجموعه های     به چاپ رسیده شعرشان کردند و با تبسمی شوخ طبعانه گفتند : از مال دنیا من فقط این ها  را جمع کرده ام و با خنده ای شیرین چهار عنوان از کتابهایشان را جدا کردند وبه طرف من گرفتند : بیا آقای کیانی این چندتاش هم مال شما . 

در فضایی    بسیار خودمانی که با چند شوخی نیز همراه بود از استاد تشکر کردم ، پاسی از شب گذشته بود و علیرغم میلم باید از استاد و همسرشان جدا می شدم ، تعارف های معمول خداحافظی با استاد رد و بدل شد و با همراهی همسر   استاد تا در باغ انجمن آمدم ، وقتی که   در باغ انجمن شعرای انقلاب اسلامی شیراز پشت سرم   بسته شد احساس کردم   دلم را برای همیشه     در خانه ی اخلاق   و صفای استاد جمالی جا گذاشت

   (  تهیه کننده مصاحبه : آقای حسن کیانی - شیراز مرداد 1386 باغ انجمن ادبی شاعران انقلاب اسلامی )

 

 

  • هادی قدوسی فر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی